شهرداری ِ امنیتی
پلها همواره نمادی از پیوند و ارتباط بودهاند. پیوند دو تن، دو گروه و دو ملت. نماد گفتوگو و معاشرت. برخی پلها فراتر از این معنا رفته و به نماد عشق، امید و تعاملات اجتماعی تبدیل شدهاند. پل عشاق پاریس، یا پل هنرها (Pont des Arts)، یکی از مشهورترین نمادهای عشق در جهان است. این پل، با منظرههای خیرهکنندهاش از رود سن و بناهای تاریخی اطراف، سالهاست که میزبان زوجها، خانوادهها و دوستانی است که میخواهند لحظاتی آرام و دوستانه را در کنار هم سپری کنند. سنت بستن قفلها بر نردههای پل و انداختن کلیدها به رودخانه، نمادی از عشق جاودانه بوده است. اگرچه در سالهای اخیر این سنت محدود شده، اما پل عشاق همچنان به عنوان فضایی آزاد و پذیرا، نقش مهمی در تقویت پیوندهای اجتماعی و فرهنگی ایفا میکند.
علاوه بر این، پل عشاق به عنوان یک فضای عمومی، نقش مهمی در تقویت روابط اجتماعی ایفا میکند. هنرمندان خیابانی، نوازندگان و نقاشان، این مکان را به یک گالری زنده تبدیل کردهاند که مردم را گرد هم میآورد. بازدیدکنندگان از سراسر جهان، با فرهنگها و پیشینههای مختلف، در این فضا با هم تعامل میکنند و تجربیات خود را به اشتراک میگذارند. این تعاملات، نه تنها باعث گسترش دیدگاهها میشود، بلکه حس تعلق به جامعه را نیز تقویت میکند.
ما در تهران رودخانه نداریم، اما از اتوبان بینصیب نماندهایم. شط پر خروش آهن و دود و با پلهای بتنی روی آنها، که بعضا مهجور و ایمن ماندهاند از رفتوآمد خودروها؛ و جوانانی داریم هرچند خسته دل، اما دلانگیز و دل در گرو. دوستان و خانوادههایی که بخواهند در محلی دنج گرد هم آیند و اوقاتی را به خوشی بگذرانند. یکی از این پلهای خلوت و کم رفتوآمد، پل امیرآباد، پل انتهای خیابان کارگرشمالی است. با نمای نسبتا زیبایی به برج میلاد و اتوبان حکیم؛ فضایی دنج برای گفتوگو و قدم زدن شبانه و سوژهای زیبا برای عکاسی.
نمیدانیم از کی، اما این پل هم بین جوانان به پل عشاق معروف شده. کپی خودمانی و در حد بضاعت. مدتها جوانان، دوستان و خانوادهها شبها دقایقی را روی این پل میگذراندند و چند عکس میگرفتند و میرفتند پیکارشان. اگر بشود اسمش را گذاشت تفریح، تفریح بیخرج و آزاری بود که به آن قانع بودند. اما گویا این لبخندها و پیوندها، خاطر شهرداری تهران را مکدر میکرده است. چرا که با قرار دادن ورقهای گالوانیزه کنار پل، نمای آن به برج میلاد را کور کرده است، چهار طرف آن بنرهایی آویزان کرده با پیامی با این مضمون که حسب دستور و تاکیید مقام محترم قضایی هر گونه سد معبر و بساط گستری ممنوع است. یک کانکس پلیس هم به این تشکیلات ضمیمه شده است. پنجشنبه شب که از آنجا میگذشتم یک خوروی انضباط شهری، یک موتور سیکلت و یک سمند پلیس نیز در آنجا قرار دادشت. دیگر شمایلش به پل عشاق یا گفتوگو نمیبرد، بیشتر به صحنهی جرم میماند. پل ممنوعیتها.
این ممنوعیتها محدود به پل امیرآباد نیستند. گویا هر جا که عدهای جوان گرد هم آیند، عدهای پیرمرد آشفته میشوند. پیشتر برای متفرق کردن جوانان از یادداشت کردن پلاک خوردهایشان و دعوت به خیابان وزرا، استفاده میشد. این را هم در بام بوکان و هم در پل امیرآباد تجربهکردهام.
پلها، چه در پاریس و چه در تهران، میتوانند نماد پیوند و ارتباط باشند، اما این به سیاستگذاران بستگی دارد که چگونه از این فضاها استفاده کنند. در حالی که پل عشاق پاریس همچنان به عنوان مکانی آزاد پذیرای عشاق و گردشگران است، پل عشاق تهران با محدودیتهای امنیتی و تغییر کاربری مواجه شده است. این تفاوت، نه تنها نشاندهنده دو رویکرد مختلف به فضاهای عمومی است، بلکه سوالات مهمی درباره آزادی، امنیت و حقوق اجتماعی شهروندان مطرح میکند. این ممنوعیتها به جای ایجاد امنیت، حس آزادی و تعلق خاطر به فضاهای عمومی را کاهش میدهد. نه تنها از ایجاد پیوندها و روابط انسانی جلوگیری میکند، بلکه با ایجاد حس خفقان و محدودیت در جامعه، پیوند مردم و حاکیمت را نیز سستتر میکند.