مسعودنامه
قسم مسعود یا دُم لایحهی صیانت
«به آزادی برمیگردم چون دیدهام مداخلههای نابجا و فراقانونی که گاه موجب وهن اسلام و انقلاب و نظام و نادیده گرفتن شأن و کرامت انسان و اجتماع شده است. زنان و جوانان و صاحبان اندیشه و دانش و فرهنگ و هنر و اقوام و پیروان مذاهب و سرمایهگذاران و کارآفرینان هریک بهگونهای خواستار اصلاح و بهبود وضع موجودند. ایران را نمی توان به یک رنگ در آورد و نسل ها و خواسته های نو را نمی توان نادیده گرفت.
من متعهدم که به اعتماد شما خیانت نکنم؛ شما به من رأی دادید چون گفتم: در همهجا راست گفتهام و دروغ نمیگویم؛ گفتم: زمام اداره و اصلاح امور را برای احقاق حقوق ملت و رفع تبعیضها و بیعدالتیها به قانون و امر کارشناسی و خرد جمعی میسپارم. گردنم همچنان در گرو این گفتههایم است و از این پس هم میثاقم با شما پایبندی به این رأی شما برای ایران خواهد بود . پس از انتخاب هم هرجا دیدید از مسیر اخلاق و انصاف و قانون یا پیگیری خواست شما خارج شدم، با مطالبه و انتقاد و اصلاح مرا به موضع حق و عدل برگردانید.»
آقای پزشکیان این بخشی از بیانیهی انتخاباتی شماست. بجاست که یک بار دیگر آن را بخوانید و ببینید که تاکنون چقدر به آن وفادار بودهاید! شما در این بیانیهای اعلام کردهاید که «صدای بیصدایان» هستید. اما چگونه؟ با فیترینگ یا با لایحهای که برای «مقابله با محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی» دو دستی تقدیم مجلس کردید؟ شما با این کار صدای آنها که صدا داشتهاند را هم خفه کردید چه برسد به «صدای بیصدایان.»
هر چند «کین آب رفته باز ناید به جوی خویش» و جایی برای اندرز نیاکان باقی نمانده، در این ورق از «مسعودنامه» شما را ارجاع میدهم به نامهی انوشیروان دادگر، پادشاه بزرگ ساسانی، به پسر و جانشین خود، هرمز. حکیم طوس این نامه را چنین نقل میکند:
شنیدم کجا کسری شهریار // به هرمز یکی نامه کرد استوار
تو بیدار باش و جهاندار باش // خردمند و راد و بیآزار باش
به دانش فزای و به یزدان گرای // که اویست جان تو را رهنمای
که نادان فزونی ندارد ز خاک // به دانش بسنده کند جان پاک
به دانش بود شاه زیبایتخت // که داننده بادی و پیروزبخت
مبادا که گردی تو پیمانشکن // که خاک است پیمانشکن را کفن
به بادافره ِ بیگناهان مکوش // به گفتار ِ بدگوی مسپار گوش
به هر کار فرمان مکن جز بهداد // که از داد باشد روان تو شاد
زبان را مگردان به گِرد دروغ // چو خواهی که تخت تو گیرد فروغ
در این اندرزنامه، انوشیروان یک منشور حکمرانی آرمانی را برای پسرش ترسیم میکند که اساس آن بر خردمندی و دانشاندوزی استوار است. این دانش باید در عمل به برقراری عدالت و دادگستری مطلق منجر شود و پادشاه را از هرگونه ظلم و آزار به بیگناهان باز دارد. در کنار اینها، دو اصل اخلاقیِ وفای به عهد و راستگویی، ستونهای اعتماد عمومی و مشروعیت تخت و تاج را میسازند؛ زیرا پیمانشکنی و دروغ، فروغ دولت را به خاموشی کشانده و آن را به نابودی میکشاند. در مجموع، این اصول یکدیگر را تکمیل کرده و راهنمایی کامل برای یک حکومت پایدار، محبوب و پیروزبخت را ارائه میدهند. کدام یک را شما رعایت کردهاید؟ وفای به عهد یا پرهیز از دروغ که بارها بر آن تاکید کردهاید؟
آقای پزشکیان شما گفته بودید که در ایام ریاستجمهوری کاری نخواهم کرد که بهواسطهی آن برای دور بعد رای جمع کنم. باید بگویم که شما در مسیری قدم میگذارید که حتا اگر بخواهید هم دور بعدی در کار نباشد، نه برای شما نه برای همفکران شما. درخت اصلاحات خودش در حال افتادن بود؛ نیازی به این همه جد و جهد نبود! آخرین ضربه رو آرومتر بزن...