کانال راهبرد|۱۴ شهریور ۱۴۰۴

وقتی تو مشغول وفاقت بودی!

مسعود پزشکیان با شعار «وفاق ملی» پا به کارزار انتخابات گذاشت. همان «آشتی ملی» که در وقت مناسبش، پذیرفته نشد. این بار ترجمه عربی آن (یعنی وفاق) مورد استفبال قرار گرفت! چراکه اکنون، حاکمیت نیاز مبرم و بی‌درنگی به آن داشت. اما وفاق نه میان جناح‌های سیاسی، که میان حاکمیت و مردمی که اکنون فاصله‌شان به شکل انکارناپذیری به چشم می‌آمد.

مردم به امید این وفاق، پای صندوق‌های رأی آمدند، نه برای معجزه، که برای یک «زندگی معمولی». وعده‌ها پیچیده وغیرقابل اجابت نبودند؛ قرار نبود کیفیت زندگی مردم را از این رو به آن رو کنند! تنها در حد در آوردن خار از پای ملتی خسته بود: اندکی تساهل در حریم خصوصی و پوشش، گشایشی در قفل اینترنت و تلاشی برای رفع تحریم‌ها. همین‌ها کافی بود تا جرقه‌ای خورد بر آتش‌دان خاموش امید، عده‌ای از مردم و نخبگان سیاسی را حول پزشکیان گرد آورد و او را به پاستور برساند. تا مبادا دیگری آید که مخالف همین خواسته‌های معمولی است.

اما دستاورد یک ساله‌ی دولت چیست؟ به غیر از مسئله گشت ارشاد که با درک حاکمیت از وضعیت خطیر کشور و عقب‌نشینی از آن مرتفع شد، پزشکیان به کدام یک از وعده‌های خود عمل کرده است؟ کلیدواژه «وفاق»، که قرار بود رمز عبور به آرامش باشد، به کلمه‌ای مبهم و سوال‌برانگیز بدل شده است:  وفاق با چه کسی؟

پاسخ این سوال را در عملکرد دولت می‌توان یافت. وقتی سخنگوی دولت، درباره‌ی طولانی شدن فرآیند رفع فیلترینگ چنین می‌گوید:

«رئیس‌جمهور، رئیس شورای عالی فضای مجازی است و می‌تواند دستوری موضوع فیلترینگ را حل کند! ولی نگاه دولت نگاه وفاق و نگاه پذیرش بر موضوعات است برای همین فرآیند طولانی شده است.»

مشخص می‌شود که این وفاق، نه با اکثریتی که رأی داده‌اند، بلکه با اقلیتی است که سرسختانه در برابر همان خواسته‌ها ایستاده‌اند. گویی پیروز انتخابات موظف است رضایت رقیب شکست‌خورده را جلب کند، حتی به قیمت نادیده گرفتن رأی و اراده حامیانش. این یک وفاق نیست؛ یک تسلیم تدریجی است.

نمایش تلخ این تسلیم، در ماجرای لغو کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی به اوج خود رسید. مجوزی که پس از سال‌ها صادر شد و می‌توانست نمادی از آشتی ملی و بازگشت شور به فضای عمومی شهر باشد، با اخم شهرداری تهران به سادگی پس گرفته شد. دولت، که خود صادرکننده مجوز بود، کوچک‌ترین مقاومتی نکرد. گویی طبق همان منطق «وفاق»، شادی عمومی باید قربانی می‌شد تا مبادا خاطر جناح مخالف مکدر شود.

این در حالیست که پس از جنگ ۱۲روزه‌ی اسرائیل، همه به‌ویژه حکومت اذعان داشتند که اگر ایستادگی مردم نبود، جنگ مسیر متفاوتی را پیش می‌گرفت. پس از آن بود که توصیه و تلاش بر حفظ اتحاد و وفاق با مردم در دستور کار قرار گرفت. اما اکنون مردم می‌پندارند که تنها گروه خاصی حق خواندن «ای ایران» را دارند و اتحاد تنها در عزای عمومی شکل می‌گیرد، نه شادی عمومی.

این عقب‌نشینی‌ها، یک الگوی ثابت را دنبال می‌کنند. در همان ابتدای کار، جواد ظریف، که حضور موثری بر تعداد آرای پزشکیان داشت و در کارزار انتخاباتی او، نماد دیپلماسی فعال و امید به گشایش بود، بی‌هیچ مقاومتی از سوی رئیس‌جمهور، قربانی همین سیاست رضایت‌جویی از تندروها شد و به‌زودی حذف شد. چهره‌هایی فعال دیگری در انتخابات نیز هرگز به کابینه راه نیافتند تا مبادا ساختار دولت، بیش از حد به خواست رأی‌دهندگان شبیه شود. در عوض عارف به معاون اولی دولت، برگزیده شد. چهره‌ای که اگر از روز اول انتخابات در کنار پزشکیان بود، مردم را به طرفه‌العینی از کنار او دور می‌کرد و صندوقش را تهی.

آقای پزشکیان، برای آشتی آمده بودی، اما مسیری می‌روی، که به جدایی عمیق‌تری می‌انجامد. جدایی میان وعده‌ها و عمل‌ها، میان خواسته‌ی مردم و رضایت اقلیت. ملی‌گرایی اکسیر جاودانه نیست، با فرض اثر بخش بودنش، عملکرد دولت و حاکمیت این پیام را به مردم می‌دهد که به این نوش‌دارو نیز، آب بسته‌اند؛ دیگر شفا نمی‌دهد.

آقای رئیس‌جمهور، وقتی تو مشغول وفاقت بودی، مردم در حال بریدن از تو بودند. از آن سوی مرزها، زمزمه‌های تازه‌ای به گوش می‌رسد. زنهار که انفعال تو این بار به انفعال مردم ختم شود.

اشتراک‌گذاری این مطلب