مسعودنامه
مبهوت در گلهای قالی
زنگ خطری جدی در خصوص وضعیت معیشت مردم، و بهطور خاص، کارمندان دولت که بازوان اجرایی کشورند، به صدا درآمده است. فریادهای اعتراض، هرچند فعلاً در پستوی ادارات و راهروهای وزارتخانهها محصور مانده، اما بیم آن میرود که این نجواهای درونی، به فریادی عمومی بدل شده و چرخهای دستگاه اجرایی کشور را از حرکت بازدارد.
در این ستون که «مسعودنامه» نام دارد، تلاش میشود با ارجاع به حکمت و کلام پیشینیان خردمند پارسی زبان، تصویری از اوضاع زمانه را در مقابل رئیسجمهور، مسعود پزشکیان، قرار دهیم. در دو نگارش قبل، نخست از حکمت قابوسنامه سخن رفت و سپس، به بصیرت خواجه نظامالملک در سیاستنامه اشاره شد. اما این بار، نه از متون کهن پارسی، که برگی از تاریخ معاصر و خاطرات یکی از روشنفکران ایران، مرحوم احسان نراقی در کتاب «از کاخ شاه تا زندان اوین»، شاهدی میآورم که گویی برای امروز، روایت شده است. نراقی در دیداری با محمدرضا پهلوی، در تلاش برای ترسیم سیمای حقیقی اوضاع نابسامان اقتصادی مردم، به وضع رانندهی خود اشاره میکند:
«رانندهی من که یکی از کارکنان وزارت آموزش عالی است به هنگامی که مرا به کاخ میآورد گفت: آیا فکر میکنید اعلی حضرت میداند که من پس از بیست سال خدمت ۱۵۰۰ تومان حقوق میگیرم؟ او از من خواست تا فیش حقوقش را به شما نشان دهم.
از جایم برخاستم و فیش مربوطه را به سمت شاه دراز کردم. کاملاً معلوم بود که تمایل چندانی ندارد که آن را بگیرد. عملاً او را وادار به گرفتن آن کردم و سپس به جای خود برگشتم و با دقت نحوهی رفتار او را نگریستم. در این لحظه به نظرم رسید که کاملاً در وضع ناراحتی قرار گرفته است. واضح بود که او تا به حال هیچوقت یک فیش حقوقی ندیده بود. علاوه بر آن، تصور مبلغی معادل ۱۵۰۰ تومان برایش غیرممکن بود. به منظور این که او را از این محظور خارج سازم گفتم:
با این مبلغ حتی نمیتوان دو تا اتاق در محلات جنوب شهر اجاره کرد... صدها هزار کارمند زندگی بسیار سختی دارند.
شاه ناگهان ساکت شد. با حالتی دگرگون شده چشمها را به گُلهای قالی بزرگ ایرانی که زمین را پوشانده بود دوخت. سعی کردم تا برای او توضیح دهم که این سروصداهایی که مدام بلندتر میشود از کجا ناشی میگردد. [به او گفتم:] بنا بر ضربالمثلی معروف، اگر بیعدالتی هم منصفانه تقسیم گردد، خودش نوعی عدالت است.»
آن فیش حقوقی ۱۵۰۰تومانی، نمادی از گسست میان واقعیت زندگی مردم و تصورات حاکمان بود. امروز، فیشهای حقوقی بسیاری از کارمندان دولت، معلمان، پرستاران و کارگران، در برابر تورم سرکش و هزینههای کمرشکن زندگی، همان کارکرد هشداردهنده را برای دولت دارد. آیا صدای این کارمندان که ستون فقرات اداره کشورند و بار سنگین اجرای سیاستها بر دوش آنهاست، به گوش دولتمردان میرسد؟ کارمندی که نگران اجارهبهای عقبافتاده، هزینههای درمان، یا شهریه تحصیل فرزندش است، چگونه میتواند با تمرکز و دلسوزی به وظایف خود عمل کند؟ اصولا چگونه میتوان از دستگاهی که کارکنانش درگیر نبردی روزمره برای بقا هستند، انتظار کارآمدی و تحول داشت؟
آنچه مرحوم نراقی با ظرافت به شاه گوشزد کرد، حقیقتی تلخ اما انکارناپذیر است: «اگر بیعدالتی هم منصفانه تقسیم گردد، خودش نوعی عدالت است.» مردم شاید سختیها را تاب بیاورند اگر ببینند که بار مشکلات، منصفانه توزیع شده و مسئولان نیز طعم این سختیها را میچشند یا دستکم، آن را با تمام وجود درک میکنند و برای رفع آن میکوشند. اما اگر احساس کنند که صدایشان شنیده نمیشود، یا بدتر از آن، برخی در سایهی اهمال یا سوءمدیریتها، از این وضعیت آشفته بهرهمندند، آنگاه کاسهی صبرشان لبریز خواهد شد.
آقای پزشکیان، فیش حقوقی که نراقی به شاه نشان داد، تنها یک کاغذ نبود؛ فریاد خاموش مردمی بود که احساس میکردند دیده نمیشوند. امروز نیز، هر فیش حقوقی نحیف، هر سفرهی خالی، هشداری است به دولت. به این هشدارها گوش فرا دهید، پیش از آنکه دیر شود و صدای مردم، نه از سر استیصال که از سر خشم، بلندتر از این گردد. پیش از آنکه اعتراضات خاموش و درونی کارمندان دولت، به موجی بدل شود که پایههای دستگاه اجرایی را سست کند و تحقق همان «وفاق ملی» را که دغدغه نخست شما بود، ناممکن سازد. باید تدبیری عاجل اندیشید؛ پیش از آنکه محو و مبهوت ِ گلهای قالی شوید!