دیپلماسی هیستریونیک
روانکاوی سیاست خارجه ایران
اخیراً علیاکبر صالحی، رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی، در مصاحبهای به نکتهای کلیدی و هشداردهنده اشاره کرد: «دشمن تبلیغات و حتی شوخیهای ما را جدی میگیرد، اما ما سخنان جدی دشمن را به شوخی میانگاریم.» این سخن، یک تحلیل سیاسی صِرف نیست، بلکه میتوان از آن به عنوان تصویر سیاست خارجی ایران در دهههای اخیر یاد کرد؛ سیاستی که میتوان آن را به یک «شخصیت هیستریونیک» تشبیه کرد.
از منظر روانشناسی بالینی، شخصیت هیستریونیک یا نمایشی (Histrionic Personality) با یک الگوی فراگیر و پایدار از هیجانپذیری افراطی و رفتار توجهطلبانه تعریف میشود. افراد مبتلا به این اختلال، نیاز شدیدی به قرار گرفتن در مرکز توجه دارند و در غیر این صورت، احساس ناراحتی عمیقی میکنند. ویژگیهای اصلی این اشخاص بروز احساسات به شیوهای نمایشی، دراماتیک و اغراقآمیز است که اغلب سطحی و بهسرعت در حال تغییر به نظر میرسند. این افراد برای جلب توجه، ممکن است رفتارهای اغواگرانه یا تحریکآمیز نامناسبی از خود نشان دهند. آنها به شدت تلقینپذیر و تحت تأثیر دیگران یا شرایط قرار میگیرند و روابط را صمیمیتر از آنچه در واقعیت هست، تصور میکنند. این الگوی رفتاری، در نهایت منجر به اختلال در عملکرد اجتماعی فرد میشود.
به زبان ساده، شخصیت هیستریانیک، نمایشی و پرحرف است. او برای جلب توجه، از هر دری سخنی میگوید، بیآنکه لزوماً به عمق و پشتوانهی سخنانش بیندیشد. در نمایش خود همواره غلو میکند، با جلوههای مصنوعی از خندههای پر سر و صدا یا شیونهای بیدلیل، تا بلکه دیده شود؛ سرپوشی بر اضطراب و فقدان دیسیپلین و استراتژی مدون او. این دقیقاً همان تصویری است که سیاست خارجی ما در بسیاری از مقاطع از خود به نمایش گذاشته است.
این شخصیت هیستریونیک یک تماشاگر مهم دارد: «دشمن». طرف مقابل، با عینکی از جنس «تهدیدمحوری» به این نمایش نگاه میکند. او قهقهههای ما را تحلیل میکند، رجزخوانیهای ما را به عنوان دکترین رسمی ثبت میکند و برای «شوخیهای» ما، برنامههای عملیاتی جدی تدارک میبیند. وقتی با صدای بلند از نابودی شهری سخن میگوییم یا تنگهای استراتژیک را به بستن تهدید میکنیم، شاید هدف اصلی ما تهییج افکار عمومی داخلی یا ارسال یک پیام بازدارندگی مبهم باشد؛ اما دشمن، آن را نه یک شوخی، که یک «قصد عملیاتی» میخواند و بر اساس آن، خود را آمادهتر و متحدانش را بسیج میکند. آنها عملگرا و نظاممند هستند، در حالی که ما امور بینالملل را نیز هیأتی و رفاقتی میبینیم.
روابطمان با متحدان خارجی نیز بهسان یک شخصیت هیستریونیک است. آنها را برادر خونی خود میپنداریم و رابطهمان را عمیق و عاطفی و دراماتیک در نظر میگیریم؛ در حالی که کشورها برای منافعشان با ما در ارتباط هستند و هر گاه تأمین نشود ما و مصائبمان را رها میکنند و میروند. ما میمانیم و افسردگی.
در سوی دیگر ماجرا، خود ما قرار داریم؛ بازیگری که آنقدر در نقشش غرق شده که رفتار بازیگران دیگر را نمیبیند. آنقدر سرگرم تولید محتوای صوتی و نمایشی برای مصرف داخلی و خارجی هستیم که از شنیدن سیگنالهای واضح و جدی طرف مقابل غافل میشویم. این همان بخش دوم و تراژیک سخن صالحی است: «ما حرفهای جدی دشمن را شوخی میگیریم.» تحریمهای فلجکننده را «کاغذپاره» میخوانیم و هشدارهای استراتژیک دشمن را به حساب بلوفهای سیاسی میگذاریم. گوشهای ما از هیاهوی کلمات خودمان پر شده و دیگر جایی برای شنیدن واقعیت باقی نمانده است.
نتیجهی این رویکرد، فرسایش بزرگترین سرمایهی یک دستگاه دیپلماسی است: «اعتبار». وقتی همه چیز با صدای بلند و لحنی اغراقآمیز گفته میشود، دیگر فریادی برای اعلام خطر واقعی باقی نمیماند. کلمات ارزش خود را از دست میدهند و دیپلماسی، که ابزارش «کلام سنجیده» است، به صحنهی یک تئاتر پر سر و صدا اما بیمحتوا تبدیل میشود.
سیاست خارجی هیستریونیک، با حرافیهای بیوقفه و رجزخوانیهای بدون پشتوانه، شاید در کوتاهمدت بتواند هیجان کاذبی در داخل ایجاد کند، اما در بلندمدت، کشور را در معرض سوءتفاهمهای مرگبار و انزوای راهبردی قرار میدهد. باید از این قهقهههای مستانه فاصله بگیریم و به جای آن، کلامی سنجیده را جایگزین کنیم. سیاست خارجیِ بالغ، نیازی به فریاد ندارد؛ چرا که وزن کلماتش، خود گویای همهچیز است. ما به جای حرافی، نیازمند واقعبینی و بهجای رجزخوانی، نیازمند دیپلماسی هوشمند بودیم.