روزنامه شرق|۲۳ تیر ۱۴۰۴

پیچر‌های حزب‌الله و فیلترینگ ایران، محصول یک اتاق فکر

یونانیان که راهی برای ورود به دیوارهای بلند شهر تروجان‌ها نیافتند، نقشه‌ای خلاقانه پیاده کردند. آنها با صرف زمان و منابع زیاد، اسب چوبی ِ غول‌پیکری را ساختند و آن را جلوی قلعه‌ی تروجان‌ها رها کردند. تروجان‌ها آن را هدیه انگاشتند و به درون شهر بردند، بی‌خبر از آنکه زبده‌ترین سربازان یونانی در دل آن پنهان شده‌اند؛ سربازان انتظار کشیدند تا شب فرا رسد. در آن هنگام، از اسب خارج شده، دروازه‌های شهر را بر روی ارتش یونان گشودند.

ماجرای اسب تروآ، نماد کلاسیک حیله‌گری جنگی و صبر استراتژیک است که پس از قرن‌ها هنوز هم برای فریب حریف کارآمد است. در ادامه به بررسی و تحلیل دو نمونه از حملات اخیر می‌پردازیم که با صبوری و دوراندیشی انجام شده‌اند. نخست، ماجرای بمب سنگرشکن غول‌پیکر آمریکا. پنتاگون رسماً تأیید کرده است که از حدود سال ۲۰۰۵، همزمان با دریافت اطلاعات اولیه مبنی بر ساخت تأسیسات هسته‌ای فردو در اعماق کوه‌ها، پروژه‌ی توسعه و ارتقاء بمب GBU-57 یا "نفوذگر مهمات انبوه" (MOP) را کلید زد. این بمب ۳۰,۰۰۰ پوندی (حدود ۱۳.۶ تن) به طور خاص برای نفوذ تا عمق ۶۰ متری بتن مسلح طراحی شده بود تا بتواند مستحکم‌ترین پناهگاه‌های زیرزمینی ایران را نابود کند. این یک سرمایه‌گذاری بلندمدت، پرهزینه و کاملاً هدفمند بود که نشان می‌دهد دشمن برای یک روز مبادا، از سال‌ها قبل برنامه‌ریزی می‌کند.

دوم، عملیات حیرت‌انگیز اسرائیل علیه حزب‌الله لبنان. سازمان‌های اطلاعاتی اسرائیل با صرف سال‌ها زمان، طرحی پیچیده را برای آلوده‌سازی و کنترل زنجیره تأمین پیجرها به اجرا گذاشتند. آن‌ها با نفوذ به این زنجیره، صدها دستگاه را به بمب‌های ساعتی کوچکی تبدیل کردند که در یک روز و ساعت مشخص، همزمان منفجر شوند و ضربه‌ای کاری به کادر فرماندهی و عملیاتی حزب‌الله وارد کنند. این عملیات نمونه‌ی موفق از «صبر استراتژیک» و بهره‌گیری از یک ابزار به ظاهر ساده برای یک حمله ویرانگر بود.

این دو مثال، نمونه‌هایی در باب تفکر و تحمل استراتژیک حریفان ما در نبرد را نشان می‌دهد. دوراندیشی برای روز موعد. پیجرهای حزب‌الله لبنان مصداق امروزین اسب تروا است. این موضوع برای ما که بخاطر تحریم‌ها، تجهزات استراتژیک خود را با واسطه وارد می‌کنیم، زنگ خطری کر کننده است. (پیشتر در یادداشت «تحریم؛ نعمت یا بمب جیبی» به این موضوع پرداخته‌ایم). اما این اسب‌های تروا را نباید صرفا در تجهیزات سخت‌افزاری جست. اصولا نام «تورجان» که برای بدافزارها انتخاب شده‌اند، از داستان اسب تروا ریشه گرفته است.

حال با این مقدمه، این پرسش هولناک را مطرح می‌کنم: آیا ارائه گسترده و رایگان VPN به میلیون‌ها ایرانی، نمی‌تواند پرده‌ی سوم از یک نمایش مشابه باشد؟ طرحی بلندمدت برای آلوده کردن زیرساخت‌های سایبری ما به بدافزارهایی که امروز شاهد حملاتشان هستیم؟

یک مهاجم سایبری برای اجرای حمله‌ای گسترده و فلج‌کننده به زیرساخت‌های حیاتی یک کشور، به یک شاه‌راه برای توزیع بدافزار خود نیاز دارد. چه شاه‌راهی بهتر از نرم‌افزاری که میلیون‌ها شهروند به دلیل یک نیاز مبرم، آن را با رضایت کامل روی دستگاه‌های شخصی و بعضاً سازمانی خود نصب می‌کنند؟ شهروندانی که هر کدام می‌توانند در یک سازمان دولتی و خصوصی مشغول به کار باشند. و آن نیاز مبرم، مبارزه با «فیلترینگ» است.

سیاست فیلترینگ گسترده در ایران، ناخواسته یک «بازار سیاه دیجیتال» عظیم و غیرقابل کنترل ایجاد کرده است. در این بازار، میلیون‌ها کاربر ایرانی هر روز به دنبال ابزاری برای عبور از سدهای فیلترینگ هستند. حریفان هوشمند، این نیاز را به یک فرصت طلایی تبدیل کرده‌اند. با ارائه VPNهای رایگان و پرسرعت، عملاً یک «اسب تروا»ی مدرن را به مردم هدیه داد؛ هدیه‌ای که با استقبال عمومی مواجه شده و به عمیق‌ترین لایه‌های فضای دیجیتال کشور نفوذ کرده است و ضرباتی پرهزینه بر سرویس‌ها آنلاین ما وارد کرده است. ضرباتی مهلک‌تر از انفجار پیجرها. راه‌اندازی یک فیلترشکن که بتواند میلیون‌ها کاربر را ساپورت کند، نیاز به هزینه‌ی هنگفتی دارد. چه کسی هزینه‌ی نیروی انسانی متخصص، هزینه‌ی سرور و سایر تجهیزات و نیازهای یک شرکت تولید وی‌پی‌ان رایگان را متقبل می‌شود؟ آیا این شرکت‌ها بدون فاند ِ دولت‌هایی که دستگاه حاکمیتی ما، آنها را دشمن می‌داند، می‌توانند به کار خود ادامه دهند؟

امروز، هر گوشی هوشمند و رایانه‌ای که یکی از این VPNهای رایگان را اجرا می‌کند، بالقوه یک سرباز در ارتش سایبری دشمن است که منتظر فرمان حمله است. اما اشاعه‌ی فیلترشکن در جامعه نیاز به یک پیش‌شرط دارد که آن هم چیزی جز «انسداد اینترنت» نیست. دولت‌های مهاجم که در پی ارسال تروجان به زیرساخت‌های شبکه‌پایه‌ی ما هستند ابتدا باید نقشه‌ای طراحی کنند که حاکمیت به سمت فیلترینگ برود.

اما کدام ذهن آگاه، شهروندان کشورش را به سربازانی علیه خود تبدیل می‌کند؟ در چنین شرایطی، انگشت اتهام به سوی مدیرانی است که با تمام قوا بر گرده‌ی اسب فیلترینگ تازیانه می‌زنند و آن را درون ساختار سیاسی حکومت می‌راندند. البته تشخیص نیروی «نفوذی» از مدیری که از سر دلسوزی اما با تحلیلی اشتباه تصمیم می‌گیرد، در غبار بحران، کاری نزدیک به محال است. شاید اساساً نیازی به نفوذی ِ مستقیم نبوده است. دولت‌ها در «مهندسی اجتماعی» نخبگان و توده‌ها به استادی رسیده‌اند. در مورد فیلترینگ در ایران، کافی است شرایطی را ایجاد کند که تصمیم‌گیران ما، در واکنشی هیجانی و قابل پیش‌بینی، دقیقاً همان سیاستی را اتخاذ کنند که زمین بازی را برای دشمن آماده می‌کند. سوق دادن حاکمیت به سمت تشدید فیلترینگ، مصداق بارز همین مهندسی اجتماعی بود؛ دامی که با موفقیت پهن شد و ما با پای خود در آن قدم گذاشتیم.

اکنون چه باید کرد؟

پاسخ، به همان اندازه که جسورانه است، حیاتی و فوری است. اگر پذیرفته‌ایم که فیلترینگ گسترده، به پاشنه‌ی آشیل امنیت سایبری ما تبدیل شده و بستر لازم برای حملات اخیر را فراهم کرده است، ادامه این مسیر، اصرار بر یک خودزنی استراتژیک است. حکومت برای خروج از این وضعیت بغرنج، باید یک مانور استراتژیک اجرا کند: عقب‌نشینی فوری از سیاست فیلترینگ گسترده.

این اقدام، یک عقب‌نشینی تاکتیکی برای رسیدن به یک پیروزی استراتژیک است. با رفع فیلتر، تقاضای کاذب و میلیونی برای VPNها و تروجان از بین می‌رود. این کار به مثابه خشکاندن باتلاقی است که پشه‌های بدافزار در آن تکثیر می‌شوند. این اقدام به حاکمیت فرصت می‌دهد تا در یک فضای آرام‌تر و با قطع دسترسی حریفان، به شناسایی شبکه‌های احتمالی نفوذ و پاک‌سازی زیرساخت‌ها بپردازد. اما در این مسیر دو مانع وجود دارد:

اول: مدیرانی که چنین گزارش‌هایی را فیلتر کرده و آنچه مطابق ذهنیت و سلیقه‌ی خود است را به تصمیم‌گیران بالادستی انتقال می‌دهند. دوم: توجیهات صاحب‌منصبان موافق فیلتر است. احتمالا ایشان در توجیه عقیده‌شان، با نگاهی مصلحت‌اندیشانه بگویند که دیگر کار از کار گذشته و بهتر است با ادامه‌ی فیلترینگ، جلوی تغییرات اجتماعی و مطالبات مردمی و... را بگیریم. این پاسخ اگر فریب‌کارانه نباشد، ساده‌انگارانه است. چرا که با توسعه فناوری، هر لحظه با نسل جدیدی از تروجان‌های مخرب روبرو می‌شویم که می‌توانند ضربات اساسی‌تری را بر ما وارد کنند. در واقع تا وقتی این میدان برای رقبا باز است، اسب‌های تروای آنها بر ما شبیخون خواهند زد. حمله‌ای مهلک‌تر به مدد ابزاری به‌روزتر.

در جنگ ترکیبی مدرن، گاهی بزرگ‌ترین اقدام دفاعی، کنار گذاشتن یک سپر معیوب است که دشمن آن را به سلاحی علیه ما تبدیل کرده است. امروز، آن سپر معیوب، سیاست فیلترینگ است. کاش تصمیم‌گیران محافظه‌کار با درک عمیق از میدان نبرد جدید، شجاعت تغییر رویکرد را داشته باشند، پیش از آنکه حریف در تدارک ضربه‌ای دیگر، در میدانی که خودمان برایش ساخته‌ایم، باشد.

اشتراک‌گذاری این مطلب