۲۰ خرداد ۱۴۰۴

آنوریسم سیاست: تیغ اصلاح یا دست تقدیر

پزشکان آن را «آنوریسم» می‌نامند؛ وضعیتی که در آن، دیواره‌ی یک شریان حیاتی بر اثر فشار مداوم، نازک و کشیده می‌شود. بیمار در ظاهر سالم است؛ راه می‌رود، سخن می‌گوید و به حیات روزمره‌اش ادامه می‌دهد. اما در سکوتِ درون، فاجعه‌ای در آستانه وقوع است. دیواره‌ی رگ، هر لحظه ممکن است تاب نیاورد، پاره شود و بیمار را با یک خون‌ریزی داخلی مهلک، به کام مرگی آنی بکشاند. در این نقطه، بیمار بر سر یک دوراهی وجودی قرار می‌گیرد. انتخابی میان دو ترس بزرگ: ترس از مرگ ناگهانی و ترس از تیغ جراحی.

راه نخست، توکل بر تقدیر است. بیمار می‌تواند با نادیده گرفتن توصیه‌های علمی، عمل جراحی را رها کند و به زندگی پرمخاطره‌ی خود ادامه دهد؛ حیاتی که در آن، سایه‌ی سنگین ِ «فروپاشی» هر لحظه بر سر اوست. این مسیر، سپردن خود به دست شانس و اقبال است؛ امروز نه، شاید فردا.

راه دوم، پذیرش «تیغ» است. تیغی که هم نماد درد است و هم شفا. عمل جراحی، ریسک دارد. ممکن است بیمار از اتاق عمل زنده بیرون نیاید. اما این یک ریسک «محاسبه‌شده» است؛ تلاشی فعالانه، مبتنی بر علم و تخصص برای دفع خطری بزرگ‌تر و قطعی‌تر. این راه، انتخاب «تدبیر» بر «تقدیر» است.

این تمثیل، روایتی تلخ و آشنا از وضعیت امروز کشورمان، ایران، است. کالبد ایران، سال‌هاست که زیر فشارهای مزمن سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قرار دارد. شریان‌های حیاتی کشور - از اقتصاد و معیشت مردم گرفته تا سرمایه اجتماعی و امید به آینده - دچار کشیدگی و فرسایش شده‌اند. در ظاهر امورات روزمره کشور در جریان است، امادر درون، علائم حیاتی، هشدارهای جدی می‌دهند.

اخیرا در شبکه اکس (توییتر سابق)، شاهد پست‌هایی یک‌سان و کپی شده بودم از افرادی با رویکردی نزدیک به اصلاح‌طلبان، با این مضمون که مقاومت را بر انجام مذاکره ترجیح می‌دهند. برای من مشخص نیست که این حرکت کپی-پیستی که پیش‌تر در میان گروه تندرو رواج داشت، از کجا به این افراد سرایت کرده، اما این یادداشت به امید روشنگری اذهان ایشان و دیگرانی که چون آنها فکر می‌کنند نوشته شده است. چراکه زمان برای تصمیم‌گیری به شماره افتاده است و تصمیم‌گیران نظام نیز اکنون بر سر همان دوراهی قرار دارند.

راه اول: ادامه مسیر کج‌دار و مریز و تکیه بر «تقدیرگرایی». یعنی مدیریت روزمره بحران به جای حل ریشه‌ای آن. امید بستن به یک اتفاق غیرمنتظره در صحنه جهانی، تغییر یک دولت در آن سوی آب‌ها، یا افزایش ناگهانی قیمت نفت. این مسیر، به معنای نادیده گرفتن توصیه‌های علمی کارشناسان اقتصادی و اجتماعی در داخل و ادامه دادن به همان سیاست‌هایی است که کشور را به این نقطه رسانده‌اند. هزینه‌ی این انتخاب، زندگی دائمی با «ترس از فروپاشی» است؛ فرسایش روزافزون امید ملی، خروج نخبگان و تعمیق شکاف‌های اجتماعی. این مسیر، شاید زمان بخرد، اما آینده را می‌فروشد.

راه دوم: تن دادن به جراحی‌های بزرگ و ضروری. این یک جراحی دوگانه است که باید همزمان انجام شود:

۱. تیغ دیپلماسی در عرصه بین‌الملل: این به معنای پذیرش «واقع‌گرایی» در سیاست خارجی است. مذاکره، نه به مثابه تسلیم، که به مثابه یک ابزار عقلانی و فنی برای کاهش فشارهای خردکننده خارجی و برداشتن تحریم‌هاست. دیپلماسی فعال و هوشمند، تیغ جراحی است که می‌تواند تومور انزوای بین‌المللی را بردارد و امکان تنفس را برای اقتصاد کشور فراهم کند. نادیده گرفتن این ابزار به بهانه‌های ایدئولوژیک، مانند بیماری است که داروی شفا‌بخش را پس می‌زند، چون طعم آن تلخ است.

۲. تیغ اصلاحات اساسی در داخل: فشار خارجی تنها یک وجه ماجراست. فشار داخلی ناشی از سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی سخت‌گیرانه، محدودیت‌های سبک زندگی و نادیده گرفتن مطالبات نسل جدید، بخش دیگری از آنوریسم ملی ماست. برداشتن «فشارهای متحجرانه» از روی زندگی مردم و حرکت به سمت آشتی ملی، جراحی داخلی است که می‌تواند انرژی و سرمایه اجتماعی آزاد کند، امید را بازگرداند و به کالبد کشور، جانی دوباره ببخشد. این جراحی برای ساختارهای سنتی قدرت، دردناک است، اما برای بقای «کل سیستم» حیاتی است.

اکنون، پرسش بنیادین این است: جهان‌بینی حاکم بر اتاق فرمان کشور چیست؟ آیا تصمیم‌گیران ما تقدیرگرا هستند یا واقع‌گرا؟ آیا برای حل مشکلات، دست به آسمان می‌برند و بر معجزه و تقدیر توکل می‌کنند، یا چشم به زمین دارند و به توصیه‌های علمی متخصصان و داده‌های واقعی عمل می‌کنند؟

ادامه دادن مسیر فعلی، قماری خطرناک بر سر تقدیر یک ملت است. اما انتخاب راه دوم، یعنی پذیرش ریسک حساب‌شده‌ی جراحی، نشان از شجاعت، عقلانیت و مسئولیت‌پذیری تاریخی دارد. تاریخ، جراحان شجاع را از نظاره‌گران منفعلی که منتظر تقدیر می‌مانند، به نیکی تمیز خواهد داد.

اکنون که این یادداشت را می‌نویسم بیمار من، در بیمارستان نمازی شیراز، در اتاق عمل، زیر تیغ جراح برای درمان آنوریسم آئورت است و من پشت در، منتظر نتیجه‌ی تصمیم سخت واقع‌گرایانه‌ی خود هستم. کالبد ایران نیز در وضعیتی چون بیمار من است و زمان به سرعت می‌گذرد. انتخاب با اتاق فرمان است: تیغ تدبیر یا تسلیم به تقدیر؟

اشتراک‌گذاری این مطلب